Web Analytics Made Easy - Statcounter

همشهری آنلاین،: دیگر هوا دارد رو به گرمی می‌رود و اگر شما هم اهل خوردن قهوه باشید احتمالا قهوه سرد را به داغ آن ترجیح می‌دهید.

مواد لازم برای ۲ نفر

۴ /۳ پیمانه آب جوش
۲ ق س پودر قهوه فوری
۲ ق س شکر قهوه‌ای
۶ تکه یخ
مقداری خامه زده شده یا کف روی شیر درحال جوش
مقداری دانه قهوه

۱. قهوه فوری را در آب جوش بریزید و هم بزنید تا کاملا در آب حل شود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

سپس مدت نیم ساعت در دمای اتاق قرار دهید تا خنک شود. حالا قوه آماده را داخل ظرفی دردار بریزید و مدت ۴۵ دقیقه در یخچال قرار دهید.

۲. بعد از این مدت قهوه را در دستگاه مخلوط‌کن یا غذاساز بریزید و بعد از اضافه کردن شکر قهوه‌ای و پس از آن تکه‌های یخ، نوشیدنی یکنواخت یخی درست کنید.

۳. قهوه را در لیوان‌های مورد نظر بریزید و روی آن را با خامه زده شده یا کف روی شیر در حال جوش پوشانده و با چند دانه قهوه سرو کنید.

از کجا بخریم؟

شکر قهوه‌ای را می‌توانید از فروشگاه‌های لوازم قنادی و شیرینی‌پزی تهیه کنید.

یه‌جور دیگه

اگر نمی‌خواهید از خامه استفاده کنید با همزن‌های برقی یا باتری‌ای کوچک قهوه را بزنید تا کف کند یا اینکه مقداری شیر را بجوشانید و کف روی آن را روی قهوه بریزید.

معجون  بستنی قهوه شکلاتی

تا حالا به این فکر کرده‌اید که مخلوط بستنی، قهوه، شیر، خامه و شکلات چه معجون مردافکنی می‌تواند از آب درآید؟ این معجون مقوی را می‌توان به عنوان یک عصرانه کامل به بچه‌ها داد.

مواد لازم برای ۲ نفر

۴ /۳ پیمانه شیر
۲ /۱  ۳ ق س خامه
یک ق س شکر قهوه‌ای
۲ ق س پودر کاکائو
یک ق س پودر قهوه فوری
۶ تکه یخ
به مقدار لازم خامه زده شده
به مقدار لازم شکلات 
رنده شده یا پودر شکلات (برای تزئین)

۱. شیر، خامه و شکر را در دستگاه مخلوط کن یا غذاساز بریزید و چند بار روشن و خاموش کنید تا مواد با هم مخلوط شوند.

۲. پودر کاکائو و پودر قهوه را به مواد اضافه کنید و هم بزنید تا یکنواخت شود.

به این مخلوط تکه‌های یخ را هم بیفزایید و دوباره چندبار دستگاه را روشن و خاموش کنید تا نوشیدنی صاف و یکنواخت شود.

۳. لیوان‌ها را از این نوشیدنی تا یک و نیم سانتی لبه لیوان‌ها پر کنید. در فضای خالی باقیمانده هر لیوان مقداری خامه زده شده و پس از آن پودر کاکائو یا کاکائوی رنده شده بریزید.

میلک‌شیک قهوه و موز

میلک‌شیک همان‌طور که از نامش پیداست از شیر درست شده ولی این نوع میلک‌شیک‌ علاوه بر شیر، بستنی، موز و قهوه هم دارد که نه‌تنها طعم آن را بی‌نظیر می‌کند بلکه بسیار مقوی هم هست.

مواد لازم برای ۲ نفر

۴ /۱ پیمانه شیر
 ۴ ق‌س پودر قهوه فوری(نسکافه)
۴ /۳ پیمانه بستنی وانیلی
 ۲ عدد موز 

۱. موزها را پوست کنده و بعد از خرد کردن آنها را یک ساعت در فریزر قرار دهید تا یخ ببندند. شیر را هم در مخلوط‌کن بریزید و به آن پودر نسکافه اضافه کنید و هم بزنید. سپس نیمی از بستنی وانیلی را در آن بریزید و خوب بزنید. نیمه دیگر از بستنی را هم در مرحله بعدی بیفزایید و به هم زدن ادامه دهید.  

۲. وقتی مایه‌ای یکنواخت از ترکیب بستنی و شیر و نسکافه آماده شد، تکه‌های موز یخ‌زده را اضافه کرده و یکی دو بار دستگاه را روشن و خاموش کنید در آخر میلک‌شیک را داخل لیوان‌ها بریزید و سرو کنید.

کد خبر 774729 منبع: همشهری آنلاین برچسب‌ها آشپزی توصیه‌ها و آداب خبر مهم نوشیدنی قهوه

منبع: همشهری آنلاین

کلیدواژه: خبر مهم نوشیدنی قهوه شکر قهوه ای قهوه فوری پودر قهوه لیوان ها میلک شیک ق س پودر

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۲۷۱۱۰۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آدینه با داستان/ چی از آسمان افتاد؟!

      داستان کوتاه

      مریم رحمَنی

       یک چیز سنگینی پرت شد توی حیاط. درست زیر پنجره‌ی اتاق خواب. از خواب پریدم و اولش فکر کردم خوابی دیده‌ام.مثل وقت‌هایی که خواب می‌بینم و بلافاصله بعد از بیدار شدن دنیای خواب و بیداری را نمی‌توانم از هم تفکیک کنم.

   پرده‌ی پنجره را کنار زدم و توی تاریکی مطلق حیاط هیچ چیز ندیدم. بی‌اختیار دست کشیدم به تشک تخت و دستم که به جسم گرم جمشید خورد، بی که برگردم و نگاهش کنم، پتو را کشیدم تا زیر چانه‌ام و سعی کردم دوباره بخوابم. چشم‌هایم بسته نمی‌شد و مدام تصویر مردی قوی هیکل می‌آمد جلوی چشمم که با نقاب مشکی و چاقوی تیز توی دستش بالای سر من و جمشيد ایستاده و... . هی چشم‌هایم را باز می‌کردم و سعی می‌کردم با تکان خوردن جمشيد را بیدار کنم، اما حالا بعد از گذشت یازده سال دیگر فهميده بودم این شکل خروپف کردن پشت سرش خواب عمیقی است که با این تکان‌ها، حتی با افتادن احتمالا یک هیکل درشت مردانه توی حیاط نمی‌شود بیدارش کرد. 

  نور چراغ توی حیاط هی خاموش و روشن می‌شد و داشتم فکر می‌کردم کاش برای عوض کردنش بیشتر پافشاری کرده بودم یا لااقل خودم می‌رفتم یک لامپ می‌خریدم و خودم عوضش می‌کردم، حالا مگر عوض کردن یک لامپ چقدر کار دارد که من این چیزها را بیاندازم گردن جمشید و او هم هربار با گفتن جمله‌ی "چقدر جدیدا حساس شدی"، از زیرش شانه خالی کند و مثلا بگوید فعلا که نور دارد! 

  لای پنجره باز بود و سوز تندی می‌آمد توی اتاق که برای هوای اردیبهشت ماه زیادی سرد بود. بالاپوشم را از روی پشتی صندلی برداشتم و انداختم روی دوشم. 

   برگ‌های درخت اکالیپتوس توی خیابان که نصفش کشیده شده بود توی حیاط خانه‌ی ما، همین‌طور داشتند تکان می‌خوردند و یک صدای خش‌خش ریزی توی هوا می‌رقصید. 

   بوی دود سیگار از کنار بینی‌ام رد شد و بی‌هوا سرم را بالا گرفتم و دنبال ماه توی آسمان گشتم. در هوای آلوده‌ی مرکز شهر و وسط این‌همه شلوغی کمتر پیش‌ می‌آید ماه را گوشه‌ای از آسمان ببینم. با زن همسایه‌ی طبقه‌ی بالا که آمده بود دم پنجره و سیگار می‌کشید چشم تو چشم شدم. سرم را به علامت سلام تکان دادم و بالاپوشم را از دو طرف هی کشیدم فقط برای اینکه کاری کرده باشم. چون آن‌قدرها که تصور می‌کردم باد سردی نمی‌وزید. 

-شما هم خواب‌تون نمیاد؟ 
- یه صدایی از توی حیاط شنیدم، اومدم پی‌اش! 

هم‌زمان گوش تیز کردم که صداهای اطرافم را به‌خاطر بسپارم. 

- من هیچ صدایی نشنیدم! 
-مطمئنید؟ صدای وحشتناک افتادن یه چیزی از پشت بوم بود.
 
کلمه‌ی پشت بام در لحظه روی زبانم چرخید وگرنه اصلا چه می‌دانستم آن "چیز" احتمالا سنگین از کجا افتاده روی زمين. 


به شازده کوچولو فکر کردم و دوباره فکر کردم آن صدا برای شازده کوچولو بودن زیادی بزرگ بود. 

زن گفت: چای یا قهوه می‌خورید؟ 
گفتم: این موقع شب نه! خوابم می‌پرد و تا صبح باید داستان‌سرایی کنم! 
از حرف خودم خندیدم و گمان کردم حرف بامزه‌ای زده‌ام، چهره‌ی بی‌تفاوت زن از آن فاصله و زیر نور کم رمق ماهی که اصلا نمی‌دانستم کجاست خنده‌ام را جمع کرد و دوباره بالاپوشم را از دو طرف کشیدم به خودم. 

زن گفت: شب‌ها خیلی طولانی‌اند. 
و دیدم که سیگار دیگری روشن کرد. روی نیمکت کهنه‌ی وسط حیاط نشستم تا راحت‌تر بتوانم به حرف‌هایش گوش کنم. گردنم درد گرفته بود.
-شاید بهتر باشد از اول غروب دیگر چای یا قهوه نخورید! 

-پس چکار کنم؟ 
- من و همسرم فیلم می‌بینیم. گاهی بازی می‌کنیم. منچ و مارپله. 

دوباره خندیدم و دوباره خنده‌ام را و بالاپوشم را جمع کردم. 
- فیلم‌های توی خیابان را هر روز می‌بینم. فیلم زندگی خودم را هرشب مرور می‌کنم. فیلم به چه کارم می‌آید. 

داشت لابلای برگ‌های اکالیپتوس دنبال چیزی می‌گشت. 
- ها... بیا... اومد بالاخره

-چی اومد؟ 
-ماه! خودتم داشتی دنبالش می‌گشتی.

از روی نیمکت بلند شدم و آمدم نزدیک ساختمان روی پنجه‌ی پا و دیدمش. عینکم را نزده بودم و چیزی که می‌دیدم مجموعه‌ای ابری از نور زرد بود. خب همین هم غنیمت بود. اینکه من درست نمی‌دیدمش دلیل بر درست نبودنش نبود. 

-قشنگه.. نه؟ 
-خیلی 

-فکر کن یه چیز گرد خیلی بزرگ وسط آسمون همینجور معلق وایساده، خود تو هم روی یه چیز گرد خیلی بزرگِ معلق وایسادی! اون تو رو نگاه می‌کنه، تو اونو. 

صدای گوشخراش یک موتور سیکلت برای چند لحظه ارتباط کلامی ما را قطع  کرد. 

دستم را گذاشتم پشت گردنم و پرسیدم: شما صدای افتادن چیزی را از آسمان نشنیدید؟ 
- شاید شازده کوچولو بوده و با صدای بلندی خندید. آن‌قدر صدای خنده‌اش بلند شد که فکر کردم حتما جمشيد از خواب می پرد.
 
-برای صدای شازده‌کوچولو زیادی بزرگ بود آخه
-گفتی قهوه نمی‌خوری؟ 
حتی منتظر جوابم نماند. پنجره را بست و چراغ را خاموش کرد. 

یک برگ اکالیپتوس از روی زمين برداشتم و با دستم خردش کردم. بوی عجيبی دارد و هربار که همچین بوهایی به هم می‌خورد تصمیم‌های عجیبی برای خانه‌داری می‌گیرم. مثلا اینکه چند برگ ازش بچینم و ببرم خانه و شب‌ها دم‌نوش‌های خوشمزه درست کنم. یا این‌که فردا عصر حتما کیک هویج درست می‌کنم و برای همسایه‌ی طبقه‌ی بالا می‌برم و باهاش دوست می‌شوم. یا از این به بعد حتما توی قوری چای عناب می‌ریزم. 

برگ‌ها را از توی دستم ریختم کف حیاط. 

توی آشپزخانه صدای سوت کتری بلند شد. جمشيد با قیافه‌ی یک قاتل فراری نشسته بود پشت میز و یک صدای ممتد زشت را با جعبه‌ی خالی کبریت در می‌آورد و هی زیر لب می‌گفت انگار یه دسته غاز وحشی حمله کردن تو اتاق خواب! صدای کشیده شدن پایه‌ی صندلی از جایم پراند و جمشيد درست روی لبه‌ی درگاهی آشپزخانه رویش را به‌سمتم برگرداند و گفت: یادته گفته بودی وقتی بچه بودی یه دسته غاز وحشی از وسط کوچه‌تون رد شدن و تو ترسیدی؟ 

گفتم آره. اولین‌بار بود که یکی از بچه‌های کوچه داشت ماجرای قتل اميرکبير توی حمام فین رو تعریف می‌کرد. 

- و تو فکر کردی قاتل‌های امیرکبیر حمله کردن! 
قهقهه زد و محکم خورد به در آشپزخانه. از صدای کوبیده شدن در به دیوار تکان سختی خوردم و پشت گردنم تیر کشید. 

بعد خودش را جمع کرد و صورتش را جدی کرد و گفت:
-حق داشتی! حمله‌ی غازهای وحشی خیلی ترسناکه! 

قوطی نسکافه و جعبه‌ی چای کیسه‌ای کنار هم و هر دستم روی یکی‌شان. 
یا باید چای می‌خوردم یا یک قهوه‌ی فوری.

کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • پیرمرد ۸۵ ساله قربانی سرقت‌های سمی شد
  • بستنی‌هایی که از بازار می‌خرید، چگونه در کارخانه تولید می‌شوند؟ (فیلم)
  • ۷ نوشیدنی خوشمزه که میل به شکر را در شما به صفر می‌رساند
  • کشف بیش از ۲ هزار قوطی نوشیدنی انرژی‌زا قاچاق در هشترود
  • درمان خانگی آبله مرغان + بهترین دارو برای از بین بردن جای جوش
  • وقتی هوش مصنوعی از هر چیزی توپ درست کنه! (عکس)
  • (ویدئو) نحوه درست کردن برنج پف کرده در خیابان‌های هند
  • یک افزودنی جالب به آب آشامیدنی؛ از کاهش وزن تا پوست سالم
  • آدینه با داستان/ چی از آسمان افتاد؟!
  • طرز تهیه لوبیا پلوی اصیل شیرازی را اینجا بخوانید